۱- به راهی در، سلیمان دید موری *** که با پای ملخ میکرد زوری
مفهوم: سلیمان (ع) در راهی، مورچه ای را دید که با پای یک ملخ، دسته و پنجه نرم میکرد و زور میزد.

۲- به زحمت، خویش را هر سو کشیدی *** وزان بار گران، هر دَم خمیدی
مفهوم: مورچه با زحمت خود را به هر سو میکشید و از آن بارِ سنگین (ملخ) هر لحظه به طرفی خم میشد.

۳- ز هر گردی، برون افتادی از راه *** زهر بادی، پریدی چون پر کاه
مفهوم: با هر گرد و غباری از راه اصلی خود خارج میشد و با هر بادی مثل پر کاه جا به جا میشد.

۴- چنان بگرفته راه سعی در پیش *** که فارغ گشته از هر کس، جز از خویش
مفهوم: آنچنان سعی و تلاش میکرد که بهجز خودش به فکر کسی نبود.

۵- به تندی گفت: «کای مسکین نادان *** چرایی فارغ از مُلک سلیمان؟»
مفهوم: سلیمان با تندی به او گفت: «که ای بیچاره ی نادان چرا از سرزمین سلیمان غافلی؟»

۶- بیا زین ره، به قصر پادشاهی *** بخور در سفره ی ما، هر چه خواهی
مفهوم: از این راه به قصر پادشاهی ما بیا و در سفره ی ما هر چیزی که میخواهی بخور.

۷- چرا باید چنین خونابه خوردن *** تمام عمرِ خود را بار بردن
مفهوم: چرا باید این چنین رنج و سختی بکشی و تمام عمر خود را بار جا به جا کنی؟

۸- ره است اینجا و مردم رهگذارند *** مبادا بر سرت پایی گذارند
مفهوم: اینجا سر راه است و مردم در حال گذشتن هستند مبادا (نکند) پایشان را بر روی تو بگذارند.

۹- مکش بیهوده این بار گران را *** میازار از برای جسم، جان را
مفهوم: بیهوده این بار سنگین را حمل نکن و جانت را برای جسم آزار نده.

۱۰- بگفت: «از سور، کمتر گوی با مور *** که موران را، قناعت خوشتر از سور
مفهوم: گفت: از جشن و شادی و سور و راحتی کمتر با مورچه حرف بزن زیرا برای مورچه ها صرفه جویی و خرسندی از جشن و مهمانی خوش تر و بهتر است.

۱۱- نیفتد با کسی ما را سر و کار *** که خود، هم توشه داریم و هم انبار
مفهوم: سر و کار ما با کسی نمی افتد (محتاج کسی نمیشویم) زیرا خودمان هم غذا (ذخیره) داریم هم جایی برای نگهداری آن (انبار).

۱۲- مرا امید راحت هاست زین رنج *** من این پای ملخ، ندهم به صد گنج
مفهوم: من از این همه رنج و سختی آرزوی آسودگی و راحتی دارم و این پای ملخ به ظاهر کم ارزش را به صد گنج نمی دهم.

۱۳- گَرَت همواره باید کامکاری *** ز مور آموز رسم بُردباری
مفهوم: اگر همواره برای تو پیروزی و کامروانی لازم است پس از مورچه، روش صبر و پایداری را یاد بگیر.

۱۴- مرو راهی که پایت را ببندند *** مکن کاری که هُشیاران بخندند
مفهوم: به راهی نرو که گرفتارت کنند و کاری انجام نده که انسانهای هشیار و عاقل به تو بخندند. (تو را مسخره کنند.)

۱۵- گهِ تدبیر، عاقل باش و بینا *** ره امروز را مسپار فردا
مفهوم: هنگام اندیشه و فکر، عاقل و بینا باش و کار امروز را به فردا نسپار.

۱۶- بکوش اندر بهارِ زندگانی *** که شد پیرایه ی پیری، جوانی
مفهوم: در دوره ی جوانی تلاش کن زیرا جوانی زینت و زیور و زیبایی دوره ی پیری است.

,