سلیمان : نام یکی از پیامبران الهی که بهر
حیوانات ، جن و انسان ها فرمان روایی می کرد
موری : مورچه ای
وزان : مخفف و از آن
گران : بزرگ و سنگین
کاه : علف
سعی : تلاش و کوشش
فارغ : آسوده ، راحت
به تندی : به سرعت
مسکین : بینوا ، نیازمند
ملک : سرزمین ، قلمرو
خونابه خوردن : رنج بسیار کشیدن
میازار : اذیت نکن ، آزار نرسان
سور : جشن و مهمانی
قناعت : قانع بودن
توشه : خوراک و آذوقه سفر
گنج : گوهر ها و چیزهای قیمتی
همواره : همیشه
کامکاری : نیک بختی ، خوش بختی
رسم : روش ، شیوه
بردباری : شکیبایی ، صبر
هشیاران : عاقلان ، دانایان
گَه : مخفف گاه
تدبیر : اندیشیدن به منظور پیدا کردن راه حلی برای مشکل
عاقل : دانا ، عالم
بینا : آگاه و هوشیار
پیرایه : آنچه سبب زیبایی شود ، ابزار آراستن ، زیور و زینت
اینک : حالا
پیشگاه : صحن
حضور یافته ام : مشرف شده ام ، آمده ام
جایگاه : مرتبه ، درجه
رحمت حق بر آنان باد : لطف خدا بر آنان باد
شوق آموختن : علاقه به یاد گرفتن
مکتب : مدرسه ، دبستان
از بر کردم : حفظ کردم
آداب : رسم و روش
معین کرد : مسخص کرد
پر مهر : پر از عشق و محبت
اثر گذار : تاثیر گذار
ماندگار : پایدار ، ماندنی
بدگویی حسودان : بد گفتن و به زشتی یاد کردن انسان های حسود
رانده شده : اخراج شد
خوارزم : نام سرزمینی که ابوریحان در آن زندگی می کرد
مهارت : ماهر بودن در کاری
حساب کردن : شمردن
اختر شناسی : ستاره شناسی ، نجوم
حکمت : دانش و معرفت و علم
ناگزیر : ناچار
نان آور خانه : کسی که مایحتاج خانواده را فراهم می کند
یاور : یاری کننده
کسب علم و معرفت : به دست آوردن علم و دانش
مهرگان : پاییز ، اوایل پاییز
دانستم : فهمیدم ، دریافتم
عزم : قصد ، اراده
شدم : رفتم
عالمان : دانایان ، خردمندان
مردم عادی : عامه ی مردم
دیار : سرزمین ، ناحیه
پژوهش : تحقیق
خردمندانه : عاقلانه
چه بسا : بسیار ، فراوان
پرسشگر : سوال کننده
هوشمندی : آگاهی
در دل داشت : قصد و نیست داشت که به خانه کعبه برود
به سبب : به علت
پس از درگذشت مادر : پس از فوت مادر
راهزنی : غارتگری
سکه : پول فلزی
صادق : راستگو
دینار : سکه ی طلا
توشه ی من است : خوراک و آذوقه سفرم است
ناپسند : نکوهیده ، زشت
صمیمی : بسیار نزدیک
هم نشین : دوست
خاکیان : اهل خاک ، مردم و انسان ها
برکرده اند : بلند کرده اند
خاکدان : دنیای خاکی ، این جهان
ضمیر : باطن
لطف : مهربانی ، رحمت
پرتو : روشنایی
معرفت : شناخت و علم
بپرور : پرورش بده
نیک : خوش – خوب
ملک : پادشاه
غافلان : نادانان

,