هنر و سرگرمی صفحه ۳۱ و ۳۲ نگارش پنجم با جواب

⭕۱- از روی سرمشق زیر ، خوش خط و و زیبا بنوسید.
پاسخ بر عهده دانش آموز است.

⭕ ۲ از بین موضوع های زیر، یکی را به دلخواه انتخاب کنید و یک گفتگوی کوتاه دونفره درباره آن بنویسید.
با موضوع مسافرت:با موضوع مسافرت: با خانواده به مسافرت رفته بودیم که دوست دوران کودکیم را در آن جا دیدم، او را در آغوش گرفتم و بوسیدم. سپس شروع به صحبت کردیم.
به او گفتم: الان چیکار می کنی؟ گفت: در پتروشیمی تهران، به عنوان مهندس نفت کار می کنم و از من پرسید تو چطور؟ گفتم: من نیز در شرکت برق، به عنوان مهندس برق کار می کنم. گفتم: ازدواج کردی؟ گفت: بله و دو تا بچه دارم.
او نیز از من همین سوال را پرسید. من هم گفتم دو سال است که ازدواج کرده ام ولی هنوز صاحب فرزند نشدم. سپس از او دعوت کردم تا به منزل ما در شهرمان بیاید و به همراه خانواده خود با او به رستورانی رفتیم و نهار خوردیم. بعد از نهار از او خداحافظی کردم.

با موضوع خرید:
جواب هنر و سرگرمی صفحه ۳۱نگارش پنجمامروز برای خرید کفش با دوستم به بازار رفتیم. قیمت ها عجیب و غریب بالا رفته بود اما من یک کفش مناسب خریدم ، دوستم کفشی که خریده بودم را دید و در مورد آن با یکدیگر گفتگو کردیم.
دوستم میگفت که برای خرید کفش دیگر مارک و برند مهم نیست . هر چیزی را دوست داری انتخاب کن و بخر حتی اگر مارکش هم معروف نباشد. من به دوستم گفتم که برند و مارک های مهم سعی میکنند برای معروف شدن کفشی با بهترین کیفیت تولید کنند.
دوستم گفت کفش های من رو ببین ، من از آنها راضی هستم من کفش های دوستم که برند نبود را برسی کردم انگار کیفیت آنها هم مثل کفش خودم مناسب بود و من فقط پول اضافه تری داده بودم.

⭕ ۳ با توجه به جدول واژه ها و نمادها، نخست متن زیر را بخوانید و سپس آن را بازنویسی کنید.جواب  صفحه 32 نگارش پنجمجواب: عطر دل انگیزی فضا را پر کرده بود. پرندگان بر شاخه های درخت دانایی نشسته بودند و آواز می خواندند و درخت کهنسال مانن همیشه صبور و آرام ایستاده بود. شور و هیجان وصف نشدنی جنگل را فرا گرفته بود. اندک اندک همه‌ی جانوران گرد درخت جمع شدند. آن‌ها برای گرفتن پاسخ سؤال های خود لحظه شماری می کردند. سرانچام زمان موعد فرا رسید درخت که سال های زیادی از عمر خود را سپری کرده بود، با علاقه و اشتیاق به تک تک سؤال پاسخ می داد. چوانه‌ی کوچک که با دقت همه چیز را می دید، در دل خود دانایی و هوشیاری درخت را تحسین می کرد و آرزوی درخت شدن را در سر می پروراند.

,